ابرها می‌دانند



نخستین مجموعه از مجموعه آثار مرحوم لیقوان را دانلود کنید:

قوطی نان و پنیر

(لازم به ذکر است که بناست با هم‌یاری تنها بازمانده‌ی مرحوم، دو اثر دیگر از ایشان نشر دهم. یکی مصاحبه‌ای‌ست بلند پیرامون هنر و ادبیات و جامعه، دیگری چند تایی نامه که استاد برای این و آن نگاشته)

 

حالا بخوانید بخشی از کتاب نخست را که آخرین نامه‌ی لقمان لیقوان است در جواب به نامه‌ی دخترش:

 

[…] اگر مقصودت از بکارت، قفل کم‌جانی‌ست که بر بدن داری، اهمیت‌ش کمتر از صلابت‌ش است حتی. اما پیش از نخستین باری که تن می‌داری تا چشم آنکه دوست‌ش داری را چون دیگر اعضاش محظوظ بداری، به این فکر کن که مردک چقدر برای داشتن‌ت نوآوری به خرج داده. بین‌تان قرای بوده آیا که با تدبیرش در صحنه‌ای آهسته شده قرار گرفته باشی انگار؟ شبی بوده آیا […] نکته‌ی دیگری که بد نیست بدانی این است که هشتاد درصد هم‌جنس‌هایت بعد از اولین رابطه‌ی جنسی جدی‌شان احساس نیتی خواهند کرد. در صورتی که تو نیز از این عده باشی، دوست داری نیتی‌ات در کنارِ که بگذرد؟ آن پسری که فلان؟ یک مردی که بیسار؟ دوست پسرت؟ نامزدت؟ همسرت؟ […] دوست داری بعدها چطور به یاد بیاوری چنین خاطره‌ای را؟ […] در مورد پیشنهادم برای کتاب‌خوانیِ این روزهایت: فکر کنم آنقدر بزرگ شده‌ای که دوباره قصه‌های پریان بخوانی. مثلا نغمه‌ی یخ و آتش گزینه‌ی خوبی‌ست […] احتمالا آنقدر زنده نیستم تا سواد دار شدن نوه‌ی عزیزم را ببینم. از قول گیلبرت کیت چسترتن به تو می‌گویم: قصه‌ی پریان به کودکان نمی‌آموزد که اژدها وجود دارد. آنها از پیش می‌دانند که اژدها هست. افسانه‌ها به کودکان می‌گویند که می‌توان اژدها را کُشت […] در پایان ضمن بوسیدن‌ت یادت می‌اندازم که به هم قول دادیم رنگی جز رنگ‌های رنگین‌کمان در پوشیدنی‌هامان نباشد. باشد که ما هم سهمی هر چند کوچک در چشم و دل نوازیِ آشنایان و ناآشنایان اطراف‌مان داشته باشیم»



کتاب و تواصو» را از اینجا دانلود کنید


از میان جراید درباره‌ی این اثر:


کتاب قرن

(نیویورک تایمز)


کتاب هزاره

(نیوزویک)


حتی کج‌سلیقگانی که و تواصو… را دوست نمی‌دارند، نمی‌توانند در برابر ارزش‌اش کرنش کنند

(فصل نامهی واید انگل)


اگر هر حرف جالب این اثر تبدیل به قوطی کبریت می‌شد، می‌شد گرند کانیون را پر از قوطی کبریت کرد

(واشنگتن پست)


کسانی که این اثر را نه همچون رمان، که چون مجموعه جستارْ پاره پاره می‌خوانند، نه تنها لذت کافی نمی‌برند که به درستی هم چیزی دستگیرشان نخواهد شد

(مجله‌ی آتلانتیک)


گنجی با این کتاب ژانری تازه به هنر قدیمی ادبیات افزود

(نیویورکر)


اگر و تواصو…  فقط جملات داخل پرانتزش را می‌داشت، باز هم خواندنی‌ترین کتاب سال بود 

(مجله‌ی فیلم این ریویو)


از سال بعد این آقا یکی از داوران ثابت ما خواهد بود

(یکی از منتقدین خارجی مراسم گلدن گلاب با اشاره به عکس نویسنده‌ی کتاب و تواصو بالحق و تواصو بالصبر)


ووه

(کایه دو سینما)


تو تامبز آپ

(مدیر تولید گیم آو ترونز)


خوب است یارو به انگلیسی کتابش را ننوشته وگرنه همین چند رسانه‌ای که از این کتاب ننوشته‌اند هم از این کتاب می‌نوشتند. البته بنده هنوز فرصت نکرده ام کتاب را بخوانم اما هر چقدر هم خوب باشد این‌ها شورش را درآورده‌اند

(سردبیر رومه‌ی سینما ژورتال)



در این زمانه‌‌ى بى قهرمانِ لال پرست، اثرى چون اسپارتا شایسته‌‌ى ستایش و بیشتر از ستایش است. اثرى که قهرمان دارد. نه نقش اول. نه شخصیتى حتى که هر چه بر او مى‌‌رود قابل فهم و رحم است. خودِ واقعىِ قهرمان. ایستاده در برابر ظلم. خواهان آزادى و آزادگى. و براى این دو خون و عرق ریختن. واقعا ریختن. قهرمان. آن هم نه یکى. چند تا. که زخم بر تنِ مبارک هر کدام‌‌شان بارى بر دلِ نازک هر کدام‌‌مان است.
بارى، جمعى از دوستان زودرنج و نازپرورده به شدت نگران و دلخورند که ساخته‌‌ى سازنده‌‌هاى سریال به شدت خشن و ى‌‌ست. در این جستار سعى دارم از دلخورى و نگرانى در بیاورم‌‌شان. براى این مهم، پس از توضیحى اضافى، باقى نوشته را به دو بخش تقسیم مى‌‌کنم. بخش خشونت و بخش عفونت.

توضیح اضافی:
بعد از دیدن چند قسمت از سریال پر طرفدار گیم آو ترونز، و مقایسه‌‌ى خواه ناخواه‌‌ش با سریال اسپارتا (حداقل به دلیل دوره‌‌ى زمانى پیشا صنعتى هر دو) قدر دست‌‌اندرکاران طراحىِ عریانِ دومى را بیشتر دانستم.
در گیم آو ترونز به نظر مى‌‌رسد که پرده‌‌هاشان را از موزه‌‌ى هنرهاى معاصر مسکو برداشته‌‌اند و صندلى‌‌هاشان با م زاها حدید پدید آمده.
شمشیرها و درها را هم با ماشین زمان آورده‌‌اند. یعنى یک‌‌بار بى در و شمشیر به آینده سفر کرده‌‌اند و بار دیگر با در و شمشیر به گذشته باز گشته‌‌اند.

خشونت:
(همین‌‌جا خرسندى‌‌ام را از اینکه مشغول نوشتن درباره‌‌ى اثرى هستم که در بعضى صحنه‌‌ها استانداردِ "خوش‌‌ساختى" را بالا برده ابراز مى‌‌کنم)
مگر نه این است که وقتى به صحنه‌‌اى خشن، تمى فانتزى اضافه کنیم از خشونت‌‌ش کاسته مى‌‌شود؟ خونى که یک متر آهسته فواره مى‌‌زند بیشتر زیباست تا خشن. در مقابل خونى که بى‌‌آهستگى بیرون مى‌‌زند از رگ گردنى که قطع شده در عالم واقع.
در اسپارتا تقریبا روال جارى شدن تمام خون‌‌ها پیرو مدل اول‌‌اند. یادتان باشد که شما در حال مشاهده‌‌ى داستانى درباره‌‌ى مبارزه و وحشى‌‌گرى و کشتار و جنگ هستید. پس طبیعتا باید مبارزه و وحشی‌‌گرى و کشتار و جنگ ببینید. چه بهتر که اینها را همراه با جلوه‌‌هایى چشم‌‌گیر ببینید.
و در نظر بگیرید مکثى را که بعدِ هر قتل تحمل مى‌‌کنیم. که به اعتقاد من تاکیدى‌‌ست بر ارزش جان. کمتر اثرى اینقدر براى جان آدمى احترام قائل مى‌‌شود. حتى جان آدمى که در نقش صدم ، براى ثانیه‌‌اى حضور حضور داشته. (البته که این مکث از طرفى کارکشتگى ضارب را هم نشان مى‌‌دهد اما بنده خوش دارم روى کم کاربرد سکه را ببینم. هر چند روى پر کاربرد سکه به قهرمان‌‌سازى بیشتر کمک مى‌‌کند)

عفونت:
(نام این بخش صرفا براى لودگى گذاشته شده و ارزشى جز جناس داشتن با نام بخش قبلى ندارد)
صحنه‌‌هاى جنسى (با کیفیت لطیفى که در این اثر سراغ داریم) جدا از هر تاثیرى که بگذارند، زیبا تشریف دارند. شاید حتى لطافت‌‌شان خنثى‌‌کننده‌‌ى خشونت صحنه‌‌هاى خشونت‌‌آمیزِ غیر لطیف باشد.
اگر این طور باشد، چه خوب که اگر نه بیشتر، دست کم مساوی با بخش‌‌هاى خشن، بخش‌‌هاى جنسی هم ببینیم. شاید تعادلى صورت گیرد در ذهن‌‌مان و کمتر بخواهیم گلوى کسى را پاره کنیم. یا ترجیح دهیم جاى پاره کردن گلوى دشمن، لب دوست را گاز بگیریم.
درضمن قرار نیست زیر نوزده ساله‌‌ها مخاطب‌‌ش باشند.

شخصى نقدى کلّى بر آثار خانوادگى هالیوودى نوشته بود که اینها باعث مى‌‌شوند ما‌‌ى شرقى تصور کنیم زندگى ایده‌‌آل همین است: زوج خوش‌‌حال و زندگى جنسى موفق.
احتمالا هیچ کدام از آدم‌‌هاى با تجربه‌‌ى اطراف آن منتقد به اون نگفته‌‌اند که مرد حسابى! خب زندگى ایده‌‌آل همین است دیگر. پس چیست؟

حرف آن منتقد این بود که با دیدن این آثار زندگى خودمان را زندگى خوبى نخواهیم دانست. و ممکن است براى به هم زدن‌‌ش تلاش کنیم!
به زعم حقیر فرد عاقل با دیدن فیلم‌‌هایى که خانواده‌‌اى ایده‌‌آل را نشان مى‌‌دهند، ضمن شادى‌‌اى که توسط همزاد پندارى نصیب‌‌ش شده، سعى مى‌‌کند زندگى و خانواده‌‌ى خود را نیز ایده‌‌آل کند. نه اینکه افسرده شود که چرا زندگى و خانواده‌‌ى خودش ایده‌‌آل نیست.
اصلا سینما همین است دیگر. اگر فکر مى‌‌کنیم زندگى سینمایى بهتر است، خب باید زندگى خودمان را سینمایى‌‌تر کنیم.
دوست منتقدمان به جای اینکه فیلمسازان وطنى را مجاب کند که بیشتر "دوست دارم" و "عاشقتم" را توى فیلم‌‌ها به کار ببرند تا اینقدر "آى لاو یو" واقعى تر از "عاشقتم" به نظر نرسد براى ما ایرانى‌‌ها، نشسته مزخرف بافته. والله.

مگر نه اینکه از معاشقه تا مغازله را با سینما آموخته‌‌ایم؟ 

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

. بازار بیسکویت ایرانی - شرکت لیماک • میمِ دیوانه • دانلود آهنگ جدید - موزیک من برتر فایل وبسایت رسمی دکتر دیانا حسینی نوشته های:یک دانشجو فروشگاه اینترنتی موبایل و کامپیوتر مرکز الکترونیک همتا ساعد معرفی شهربازی ها و اماکن تفریحی ایران